ستون آخر٬  

بازار داغ "راهکارهايی جهت خروج از بحران "
على جوادى

این روزها بازار بورس ارائه "راهکارهایی جهت خروج از بحران" داغ است. تم اصلی تمام دست و پا زدنها و تقلاهای استیصال آمیز سران مرتجع اصلاح طلبان سبز حکومتی است. مهدی کروبی و محمد خاتمی هم به میرحسین موسوی پیوستند و سهم خود را در این چهارچوب ایفا کردند. چپ و راست بیانیه میدهند. جناح راست هم مشغول کار همیشگی خود است. طناب دار سفارش میدهد. خط و نشان میکشد. تهدید میکند و جوخه های اعدامش را سامان میدهد. و جملگی هر روز بیشتر در گرداب سقوط فرو میروند .

هدفشان روشن و دقیق و غیر قابل تفسیر است. این بیانیه ها حتی راهی برای تفسیرهای مزورانه جریانات رنگارنگ اپوزیسیون پرو رژیم٬ از جنس توده ای٬ اکثریتی و جبهه ملی و همچنین مشروطه خواهان باقی نمیگذارند. هدف نجات رژیم آدمکشان اسلامی است. خاتمی این هدف را به روشنی بیان کرده است: "اين مطالب خيرخواهانه و دلسوزانه و درصدد حل مشکل؛ به نفع نظام جمهوری اسلامی" است. و این هدف مشترک هر دو جناح رژیم جمهوری اسلامی است. در شرایطی که مردم در خیابانها فریاد میزنند: "مرگ بر اصل ولایت فقیه"٬ این جریانات قبل از هر غرولندی صد بار پایبندی خود را به "اصل ولایت فقیه" و "رهبری" اعلام میکنند. تعارفات "اصلاح طلبانه" را به کناری انداخته اند. گویی کارد به مغز استخوانشان رسیده است. برای نجات جمهوری اسلامی تلاش میکنند. به دنبال تداوم بخشیدن به سه دهه حاکمیت سیاه رژیم اسلامی هستند. اگر اختلافی با جناح راست دارند٬ بر سر اصل حاکمیت اسلامی و ساختارهای آن نیست. بر سر کارکرد و چگونگی تامین این اهداف ارتجاعی و سهم هر جناح در کل حاکمیت اسلامی است. اقدامی که فلسفه وجودی این جریانات آدمکش را از ابتدا تا انتهای عمر جمهوری اسلامی معنا و تعیین کرده است. بارها و بارها اثبات کرده اند که برخلاف تصورات مفسران سفیه رسانه های غربی٬ قابلیت چندانی در "خیانت کردن" و "پشت کردن" به کلیت نظام اسلامی ندارند.

هدفشان از ارائه "راهکارهایی جهت خروج از بحران" تامین شرایط نجات رژیم اسلامی است. این جمعیت اوباش اذعان میکنند که بحران سراپای رژیم شان را در برگرفته است. فریادهای مردم خشمگین و مشت های گره کرده میلیونی توده های مردم را که برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی به خیابانها ریخته اند٬ شنیده و دیده اند. فریادهای مردم بلندتر از آن است که همهمه برادرانشان در جناح راست مانع از شنیدن آن شود. "خروج از بحران" در اساس یعنی خارج کردن حکومت اسلامی از زیر ضربات جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم. یعنی پایان دادن به بحران حکومتی. این جریان بر این تصور کودنانه است که با "تعدیل" هیولای اسلامی قادر خواهند شد٬ مردم را به نقطه سازشی با رژیم اسلامی بکشانند. می پندارند که اگر رژیم اسلامی کلاه خود نظامی را به کناری بگذارد و به جای آن کرست مفاد مندرج در "قانون اساسی" رژیم اسلامی را بر تن کریه خود کند٬ قادر خواهد شد مردم را به سازش بکشاند. به درستی میدانند که سیاست سرکوب مستقیم و شمشیر خونین اسلام کارآیی خود را از دست داده است. جامعه و رژیم را به یک رو در رویی سهمگین خواهد کشاند که بازنده آن بدون تردید تنها رژیم اسلامی خواهد بود. از این رو بی وقفه تاکید میکنند: "اين خشونت‌هاست که مساله را به بن‌بست می‌رساند". گوشه هایی از قابلیت مردم در ضرب شصت نشان دادن به نیروهای سرکوب رژیم اسلامی را در اعتراضات این دوره به عینه دیده اند. دیده اند که مردم چگونه به "نیروهای انتظامی" تعرض کردند. اما از قرار برادران جناح راستشان "بهتر" میدانند. میدانند که تاکنون بر مبنای سرکوب و کشتار و اعدام توانسته اند سی سال دوام بیاورند. و این سیاست را خط "بقای" نظام اسلامی میدانند. هر درجه عقب نشینی را برابر با سوراخی در سد رژیم میدانند که بسرعت تمام بنای آن را به زیر خواهد کشید. حقیقتی را بیان میکنند .

فریاد میزنند با "محدود کردن افراط گری‌ها و تفريط گری‌ها مشکل را حل و جامعه را آرام خواهد کرد." اما به ازاء هر بار که به برادرانشان در جناح راست "تذکر" قانونی میدهند٬ صد بار برای مردم و نیروهای سرنگونی طلب خط و نشان میکشند و چنگ دندان نشان میدهند. این آخوندى که رئیس جمهور حکومت اسلامی بوده و خودش را کاندید "گفتگوی تمدنها" کرده بود٬ هر ذره وقاحت و شرم و حیا را قورت داده و اعلام میکند: "حالا بر فرض کسی و جريانی و گروه کوچکی، غلطی کرده و خلافی گفته و ساختارشکنی کرده" است. واقعا دیدنی است! در عین حال بیشرمانه ادعای دفاع از "غیر خودی" و "آزادی بیان" هم دارند.

در تمام این "راهکارها" تاکیدشان بر جلوگیری از "ساختار شکنی" است. ساختار ولایت فقیه٬ ساختار نیروهای سرکوب٬ ساختار دستگاه مافیایی روحانیت٬ ساختار بسیج و سپاه٬ ساختار صنعت آدمکشی مذهب٬ ساختار حکومت اسلامی. حفظ ساختارهای ارتجاع و اسلام فلسفه وجودی و همیشگی شان است. اما سهم خود را میخواهند. از تغییر قواعد کشمکش جناحها سراسیمه و آشفته اند. سهم خود را در حاکمیت تاکنونی رژیم اسلامی یاد آوری میکنند. تذکر میدهند: "نبايد اينطور تعبير شود که اساس نظام تنها يک جريان و يک فکر است و آن هم عين حق است و يا ديگران بايد تسليم شوند و يا نابود، و اين امر خطرناکی است".
 
به دنبال تز همیشگی دوم خردادی شان شان هستند: "فشار از پایین٬ چانه زنی در بالا". اما برای چانه زنی باید برگی برنده در معامله در دست داشت. نمیتوان در بازار بورس سهام باطل شده را به فروش رساند. برگ اینها قابلیت فرضی و موهوم شان در کنترل و مهار اعتراضات مردم بود. اما تمام اعتراضات اخیر نشان داده است که مردم وقعی به فرمان ایست این جریانات نمیگذارند و با سوت آنها متوقف نمیشوند. "موسوی بهانه است٬ کل نظام نشانه است". اینها تنها ابزاری برای اعتراض مردمند. و نه چیزی بیشتر. ابزاری که با هر درجه تغییر توازن قوای سیاسی به کناری زده شده است.

رژیم اسلامی در سراشیبی سقوط است. بحرانشان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است. بن بست است. راه علاجی ندارند. اقتصاد حکم به ورشکستگی پروژه اقتصادی اسلام سیاسی داده است. سیاست در حال تعیین زمان و چند و چون چگونگی پایان دادن به حاکمیت سی ساله شان است. فرهنگشان٬ قرآن و حجاب و شلاق و خمینی و سنت اسلامی در زیر پای مردم در حال له شدن است. پرده آخر کابوس اسلامی در حال اجرا است. تنها راه حل خروج از این بحران سرنگونی کامل و همه جانبه رژیم اسلامی است. راه دیگری نیست. ضربه نهایی را با سازمان دادن قیام کارگری باید فرود آورد. *